محرم 93
سلام پسر ناز مامان خیلی وقت بود که نمیتونستم بیام برات مطلب بنویسم آخه کامپیوترمون مشکل پیدا کرده و نی نی وبلاگ اومدن با گوشی خیلی برام سخته. فدات بشم که هر روز داری بزرگتر و شیرین تر میشی و مامان برات غش و ضعف میکنه. از روز تولدت دیگه راه افتادی و الان دیگه خیلی خوب راه میری بدون اینکه زمین بخوری یا از کسی کمک بگیری. این مدت یعنی ایام محرم هر شب با هم میرفتیم مسجد حسینیه اعظم و شما اونجا چند تا دوست پیدا میکردی و مشغول بازی میشدی. یه شب هم اسباببازی بچه ها رو گرفتی و بهشون پس ندادی،هرچیزی که دست مردم میدیدی که شبیهش رو داشتی فکر میکردی ماله شماست و باید تصاحبش بکنی یکی دو شب تو راه مسجد خوابت برد و...
نویسنده :
زهرا
16:09